مقدمه
زمانی که یکی از اعضای خانواده تلاش کند تا بر عضو یا اعضای دیگر خانواده به شکل جسمی یا روانی تسلط یابد، خشونت شکل می گیرد. به عبارت دیگر؛ پرخاشگری عبارت است از رساندن صدمه یا آسیب به فرد دیگر، به صورت تعمدی. و یا به صورت ساده، خشونت عبارت است از آسیب رساندن عمدی جسمی یا روانی به شخص دیگر. این رفتار تنها محدود در میان زوجین نبوده و ممکن است متوجه اعضای دیگر خانواده نیز گردد. به طور مثال، گزارش ها حاکی از آنست که کودکان در بسیاری از موارد، قربانیان مستقیم یا غیر مستقیم خشونت و نتایج آن، منجمله طلاق، محدودیت های اقتصادی، اختلالات روانی و غیره می باشند.
خشونت خانوادگی در تمام فرهنگ ها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان به مشاهده می رسد؛ ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینه ی بروز این رفتار، در جوامع مختلف، متفاوت است.
مقایسه ی گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذرا از سنت به مدرنیته، نشان دهنده ی این است که خشونت در میان خانواده های جوامع سنتی پررنگ تر بوده و پیش زمینه های فرهنگی و اجتماعی در توجیه رفتار خشونت آمیز و گاه پنهان نگهداشتن آن نوع بر خورد با خشونت و مشکلات مرتبط با ان را غامض تر ساخته است(قاسمزاده، 1391).
تا به حال فرضیه ها و نظریات زیادی در باب خشونت مطرح شده اند. رهبران دینی، فیلسوفان، روانشناسان، جامعه شناسان و عده ی کثیری دیگر، نظریات و راهکارهای در این حوزه ارایه کرده اند. بطور مثال بسیاری از رهبران دینی، مردم را به تساهل و مدارا فرا خوانده اند ولی از سوی دیگر، تعدادی از فیلسوفان از منظر دیگر به این موضوع پرداخته اند. در پاسخ به این پرسش که آیا انسان ذاتا خشونت گرا است و یا در طلب صلح؛ (جان لاک) فیلسوف مشهور انگلیسی معتقد است که انسان قبل از ورود به جامعه مدنی، در وضیعت طبیعی بسر می برد. در این وضیعت، انسان در صدد جان و دارایی خود بر می آید و متوجه می شود که باید رعایت جان و مال دیگران را نیزبکند